جايي هست که پياده رو پايان مي يابد
و خياباني هنوز آغاز نشده.
آنجا سبزه هايي لطيف و نقره اي مي رويد
و خورشيد با نور لاله گون مي درخشد.
آنجا پرنده خسته از پرواز مي آسايد
و در نسيم نعنا خنک ميشود.
بيا برويم از اين ديار که در آن بادهاي سياه مي وزد
خيابانهاي تيره و تار در هم پيچ ميخوردند
و از گودالها گلهاي سيماني مي رويد.
بيا برويم و قدمهايمان را بشمريم
ببينيم اين خط سفيد گچي تا کجا کشيده شده
و پياده رو کجا پايان مي گيرد.
ما با گامهاي شمرده و آرام به جايي مي رويم
که خطهاي سفيد نشان مي دهد
زيرا علامتها را بچه ها مي گذارند
و بچه ها مي دانند پياده رو کجا پايان مي يابد.
«شِل سيلور اِستاين»